اگرچه نهضت روانشناسی مثبت به طور رسمی از یک دهه پیش آغاز شده، نظریه ها و ایده های با جهت گيري روانشناسی مثبت مبتنی بر نظریه کاملاً جدید نیست و به دهههای قبل و حتی به آغاز علم روانشناسی بازمیگردد.
شاید اولین نظر در مورد روانشناسی مثبت گرا متعلق به ویلیام جیمز باشد که سال ها پیش مفهوم ذهنیت سالم معرفی کرد. (جوزف و لینلی، 2006). از دیگر جلوه های مثبت روانشناسی را می توان در مکاتب انسان گرایی مزلو و راجرز یافت.
مزلو به روانشناسی مثبت گرا با مفهوم خودشکوفایی نزدیک شده است و راجرز با تاکید بر کمال گرايي و شادکامی.با این وجود، رد روانشناسی مثبت – همانطور که امروزه شناخته شده است – را می توان از سال 1998 ردیابی کرد.مارتین سلیگمن، پدر روانشناسی مثبت گرا و سپس رئیس انجمن روانشناسی آمریکا این مفهوم را معرفی کرد.
سلیگمن با معرفی این مفهوم بیان کرد که برای نیم قرن، روانشناسی تنها یک موضوع را يعني بیماری روانی را بررسی کرده بود، (فاولر، سلیگمن و کوچر، 1999). سلیگمن تاکید می کند روانشناسان باید به رسالت اصلی روانشناسی که کمک به دیگران برای تولد دوباره است توجه کنند.استعدادهای افراد را شناسایی و پرورش دهید و تعریف روانشناسی را به گونه ای گسترش دهید که سلامت ذهنی مثبت را به جای بیماری ها در بر گیرد.
پس از کار سلیگمن بسیاری از مقالات و كتاب ها در زمینه روانشناسی مثبت گرا منتشر شد. مجله روانشناسی مثبت گرا منتشر شد و همچنين همایش ها و سمینارهای زیادی در مورد آن برگزار شد.شلدون و کینگ (2001) روانشناسی مثبت گرا را مطالعه توانایی ها و برتری های افراد عادي می دانند.
مردم این توصیف از روانشناسی مثبت به مطالعه کارکردهای مثبت انسان با تمرکز برشرایط و فرآیندهای مؤثر بر آن عملکردها برمي گردد (هارزر، 2016). سیکسزنت میهالی و سلیگمن (2000)،که آن را شاخهای از روانشناسی میدانند، بر تجربیات ذهنی ارزشمند تأکید دارند و تعریف دقیقتر از روانشناسی مثبت گرا ارائه میدهند.