چرا پرداختن به خطا ها و ضعف ها و غفلت از توانمندیها و قابلیتها چنین رواج دارد و بیشتر مردم قربانی آن می شوند؟
بر اساس نظر کلیفتن و نلسن در سال ۱۹۹۶ میلادی بیشتر مردم تصور میکنند دستیابی به یک دیدگاه توانمند محور در زندگی به این معناست که میتوانند هر کاری که به ذهنشان خطور می کند انجام دهند و هر کسی چنانچه اراده داشته باشد و کار و تلاش جدی کند میتواند به هر چیزی برسد اما این باور هم درست نیست چرا که هر فردی مجموعهای از توانمندیهای منحصر به فرد است که احتمالاً وی را در یک زمینه خاص موفق می کند نه در همه زمینهها. واقعیت این است که ما میتوانیم و باید برای هر چیزی که میخواهیم در آن زمینه تلاش کنیم سعی خودمان را بکنیم ولی تصور موفقیتهای درازمدت ما را فریب خواهد داد؛ مگر اینکه در همان اول کار ببینیم استعدادهای بنیادی را که برای آن کار لازم است داریم یا نه؟
برای نمونه کسی که ناشنواست و همه فکر و ذکرش این است که ستاره نمایش های موزیکال شود مطمئنا وقتی شنوندگان، آن طور که باید از او استقبال نکنند حس بدی در پایان درباره خودش پیدا میکند اما اگر او بر توانایی های نمایشی حیرت انگیزش تمرکز کند و بکوشد تا بازیگر نمایش های غیر موزیکال شود شاید رویایش برای حضور پیدا کردن در صحنه به واقعیت تبدیل شود.
برگرفته از کتاب فنون روانشناسی مثبت گرا نوشته جینا.ال مگیار- مویی